زخم شمشیر روی قلبم
جگرم آتیش میگیره
بچّم از دستم داره میره
الهی باباش بمیره
حال من زاره؛ بیا زینب ببین بچّم نیمهجونه
کاکل و گیسوش، چش و ابروش، کلاه خودش غرقخونه
سر تا پا پیکرش لالهبارونه
نفساش آتشفشونه
زینب جان! دست من جون نداره
برداره این جسم پارهپاره
از زخماش بارون خون میباره
پاشو نگاه کن که با چه حالی رسیده بابا
پاشو کمک کن بریم به خیمه، امید بابا
اوّلینباره جلو پاهام
علیاکبر پا نمیشه
پیکرش طوری پراکندس
که همش پیدا نمیشه
من نگرونم؛ ما دوتا رو کی به خیمه میرسونه
این همه عضو متلاشی روی خاکا، جا میمونه
سر تا پا پیکرش لالهبارونه
نفساش آتی فشونه
اهلخیمه دستامو بگیرید
گوشههای عبامو بگیرید
چشمای دخترامو بگیرید
کنار جسمت اومد خمیده، خمیده بابا
شبیه مادر شدی عزیزم، شهید بابا