سقای دشت کربلا اباالفضل
دستش شده از تن جدا یا اباالفضل
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
میخواهم از آن ساقی عاشق بنویسم
نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم
این دل خون شدو از معرکه دلدار نیامد
ای اهل حرم میرو علمدار نیامد
در هر قدمت هر نفست جلوه ی ذات است
وصف تو فراتر ز شعور کلمات است
در حسرت لب های تو لب های فرات است
عالم از این همه ایثار تو مات است