بر لب آب فرات است
بر لب آبمو از داغ غمت میمیرم
هردم از غصه ی آتش سوز تو آتش گیرم
مادرم داده به من درس وفاداری را
عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم
گاه سردار علمدارمو گاهی سقا
گه به پاس حرمت گشت زنان چو شیرم
بوته ی عشق تو کرده است مرا چون زر ناب
دیگر این آتش غم ها ندهد تغییرم