حروف مقطع در آن صحرا، چه می گویند چه می گویند
چنین حا و سین،یا و نون با ما چه می گویند چه می گویند
همه، روضهی گریهدار من، همین اسم است، همین اسم است
قرار دل بی قرار من ، همین اسم است همین اسم است
نخواهم گفت، که انگشت و انگشتر او چه شد
نخواهم گفت، در ان معرکه پیکر او چه شد
نخواهم گفت ز سیلی رخ خواهر او چه شد
«حسین جانم، تو را کشتند تشنه لب حسین جانم»
نمی خوانم از روضهی گودال، نمیخوانم نمی خوانم
نمیخوانم از ناحیه امسال، نمیخوانم نمی خوانم
ز شیب خضیبش نخواهم گفت نخواهم گفت نخواهم گفت
ز خد تریبش نخواهم گفت نخواهم گفت
نخواهم گفت، که اهل حرم هتک حرمت شدند
نخواهم گفت، مهیای رنج اسارت شدند
نخواهم گفت، از آن بانوان که اهانت شدند
«حسین جانم، تو را کشتند تشنه لب حسین جانم»
چگونه بگویم سرت بر نی، چه خوش میخواند چه خوش میخواند
چگونه بگویم تنت عریان به صحرا ماند به صحرا ماند
نمیگویم از وحشت طفلان، نمیگویم نمی گویم
نمیگویم از یورش اسبان نمی گویم نمی گویم
چه سنگین است، ز تاراج آن پیرهن دم زدن
چه دشوار است، از آن رأس دور از بدن دم زدن
از آن خورشید، از آن ماه دور از وطن دم زدن
«حسین جانم، تو را کشتند تشنه لب حسین جانم»