فرقه بالسیوف فرقه بالرماح
پسر فاطمه افتاده بی پناه
نیزه بارون شده گوشه ی قتله گاه
زدنش بی هوا با نیزه
میره پایین و بالا نیزه
پیکرش روی خاکا مونده
شده توی تنش جا نیزه
پیش مادرش واویلا
له شده پیکرش واویلا
فرقه بالسنان فرقه بالحجر
مادرش گوشه ای
میزنه روی سر
میزنند عده ای زینبو با سپر
چه بلایی سرش آمد
هر کسی آمد از راه میزد
همگی عقده وا میکردن
میشدن از روی جسمش رد