به گودال میرفت
پر از زخم امّا سبکبال میرفت
برای طواف امام زمان
تیغ دجّال میرفت
برادر که افتاد
به دنبال او، خواهر از حال میرفت
عجب اضطرابی
دقیقه، به سختی صدسال میرفت
سنان باز میگشت
و یک مادری بین گودال میرفت
بُنیَّ بُنیَّ
صدا میزد او را و از حال میرفت
پس از ظهر خونین
سپاهی سوی خیمه، خوشحال میرفت
به پای رقیّه
میآمد چو زنجیر، خلخال میرفت
کسیکه عقب ماند
دودستی سوی گوش اطفال میرفت
به زیر سم اسب
تنی سوی خیمه، لگدمال میرفت
سری در شلوغی
و انگشتری بین جنجال میرفت
پی سر میآمد
به دنبال یک بوسه، خنجر میآمد
چه وصلی! که خنجر
برای خوشآمد به حنجر میآمد
به گودال پرخون
سنان دستدردست لشکر میآمد
و تیری که خوردی
به سختی، مگر از کمر در میآمد
ز جسمت صدای
شکستهشدن، سمت خواهر میآمد
به دنبال خون سرت
تکّهدرتکّه، پیکر میآمد
حرم؛ دست؛ معجر
که پایان قصّه، جلوتر میآمد
دو تا گوشواره
به یک سیلی از گوشها در میآمد
زبانم شده لال
حرامی مگر سمت معجر میآمد
صدای رقیّه
عمو اباالفضل اگر میآمد