شکوه اسم قشنگیست مانده در گوشم
که بعد از این همه مدت نشد فراموشم
مرا ببخش سر از پا نمیشناسم من
من از شنیدن نام حسین مدهوشم
شبیه دفعه ی اول که مادرم پوشاند
محرم است و دوباره سیاه میپوشم
نبوده دست خود من دعای مادرم است
اگر که با بجز از هیئتی نمیجوشم
شراب و باده و ساغر حلال مردم
من...
برای مستی ازین چای روضه مینوشم
اگر هزار برابر بلا ببارد باز
برای بحث عزاداری تو میکوشم
چه لذتیست فراتر ازینکه لحظه ی مرگ
حسین فاطمه آید کشد در آغوشم