غم به غیر از غم او این دل بی تاب نخورد
چهره ی شام غمش رنج مهتاب نخورد
بیش ازین ننگ به پیشانی اعراب نخورد
ذبح شد تشنه و آب از روی آداب نخورد
مادر آب کجایی پسرت آب نخورد
دشمنت پیر و جوان سیر شد از آب ولی
مرکب لشکریان سیر شد از آب ولی
خولی و شمر و سنان سیر شد از آب ولی
قطره ای کودک شش ماهه ی بی خواب نخورد
مادر آب کجایی پسرت آب نخورد
تار می دید همه کرب و بلا را زعطش
دود می دید تمامیه فضا را زعطش