زینب و کوچه و بازار امان از کوفه
بین جمعیت و انظار امان از کوفه
حجت بن الحسن آقا دم دروازه ببین
عمه ات گشت گرفتار امان از کوفه
حرمله گشته عنان گیرو نگهبان خولی
شمر هم قافله سار امان از کوفه
سنگ هایی که زگودال زیاد آمده بود
خورد او از در و دیوار امان از کوفه
آبرو ریزیه این شهر کم از شام نبود
کم ندید از همه آزار امان از کوفه
آبرو داشت در این شهر به این روز افتاد
دختر حیدر کرار امان از کوفه
نشنود کاش پیمبر صدقه میدادند
همه بر عترت اطهار امان از کوفه