بدات حکایت و زینب تازه شروع شده مصیبت زینب
تنگ غروب و صبح غربت زینب
حرف تعرض به ساحت زینب
دست تنها زینب زن مظلوم غروب کربلا زینب
یه تنه وایسادی بین آتیشا زینب
تا نمونه هیچکی زیر دست و پا زینب
یا فخرالمخدرات بمیرم برات...
غروب بود و زنی در میان آتش و دود
غروب بود و زنی که دوباره حیران بود
غروب بود و زنی که دلش قرار نداشت
غروب بود و زنی که ره فرار نداشت
ای پریشان زینب...
حسین...
بخدا عمه شدن دردسرش بسیار است
دست تنهایمو با این همه دختر چه کنم