تا نگاهم به سرت خورد سرم درد گرفت
خم شدم بوسه زدم بر لب و دندان هایت
آمدم پا شوم اما کمرم...
شکل خوابیدن بی دغدغه یادم رفته
بس که این چند شبه دور و برم درد گرفت
دست و پا گیر شده سرفه و تنگی نفسم
سینه ام خورد که شد بال و پرم درد گرفت
پاره شد زیر فشار دو سه دندان که شکست
تا لبم خواست بگوید پدرم درد گرفت
راستی ساق دوپا چوب شود یعنی چه
یادش افتادمو به نظرم درد گرفت
تو بگو یک سر سوزن رمق و تاب و توان
دست من زیر قنوت سحرم درد گرفت
پرده ی گوش من انگار که سالم مانده
لاله ی گوش من از بعد حرم درد گرفت
سر تو بر سر نی شد سر من بی معجر
تا نگاهت به سرم خورد سرم درد گرفت