نشان از پنج تن داری اباالفضل
زره از خون به تن داری اباالفضل
شجاعت از علی داری علمدار
کرامت از حسن داری اباالفضل
از آن دست قلم فهمیده ام من
که با زهرا سخن داری اباالفضل
لباس مادرت را دیده ای که
بنای سوختن داری اباالفضل
ازین بازو تکان دادن عیان است
که میل پر زدن داری اباالفضل
چه سقایی بنازم غیرتت را
چه مشکی بر دهن داری اباالفضل
مشخص شد ازین لب های خشکت
وفایی که به من داری اباالفضل
تقلا میکنی برخیزی از جا
مگر جان در بدن داری اباالفضل
اگرچه بر زمین خوردی عزیزم
حسین بی کفن داری اباالفضل