چهل سال است مأنوسم به گریه
طبیب درد افسوسم به گریه
همان پیراهنی که ربودند
چهل سال ست می بوسم به گریه
چھل سال ست از جگر آهم درآمد
که جوشن از تن شاهم درآمد
فراموشم نخواهد شد همان شب
که روی نیزهها ماهم درآمد
قرار قلب زارم گریه بوده
همه دار و ندارم گریه بوده
نپرسیدن که پلکم زخم برداشت
چهل سال ست کارم گریه بوده
گلوی دلبر دلخواه زخم است
میان سینه ات آه زخم است
دلیل گریه ی چهل ساله ی من
هزار و نهصد پنجاه سخت است