عارضم خدمتت که ای یارم
من به خال لبت گرفتارم
آنقدر از تو هر کجا گفتم
یک حسینیه ام که سیارم
پرچمت را به دوش من بسپار
فرض کن خشت روی دیوارم
گرچه گریه برای مرد بدست
مثل زن در غم تو میبارم
تربت تو نماز خوانم کرد
ورنه من سر به سجده نگذارم
نوکرانت برادر تنی ان
از حسودان روضه بیزارم