قنفذ از آن لحظه که آمد میزد
تازه میکرده نفس میزد
یارالی ننه یارالی ننه
اگه من دیر کردم
حسن و پیر کردم
جلوی چشمای تو
زیر در گیر کردم
میخواست تا جدا شوم از پشت در ولی
تیزی میخ پهلوی او را گرفته بود
فرصت نکرده بود که چادر سرش کند
شکر خدا کر در روی او را گرفته بود