توی دل صحرا شبی که جا موندم
با چشمای بسته اشهدم خوندم
یدفعه زجر از راه رسید محکم زد
سیاهی رفت چشمام وقتی تو گوشم زد
هی میگفتم بی حیا منو نزن
تورو خدا منو نزن
روی بوتههای خار منو نکش
پا رو چادرم نذار منو نکش
سرم شکسته
دلم شبیه دندون و سرم شکسته
عمو که نیس حرمت معجرم شکسته