کاروان ها یک به یک رفتند سوی کربلا
دیدی آخر ماند بر دل آرزوی کربلا
همچو یاران خمینی درمیان خاک و خون
کی شود جانم بگیرد کربلا
حاضرم بود و نبودم را بگیری در عوض
یک دو جرعه می بنوشم از سبوی کربلا
باز من شبای جمعه قبله را گم می کنم
باز میخوانم نمازم را بسوی کربلا
هم سفا و هم منا در آرزوی تربش
کعبه گیرد آبرو از آبروی کربلا



مطالب مرتبط