ای دیده خون ببار نیامد نگار من
آخر سحر نگشت شب انتظار من
یا ذالکرم به غربت عشاق رحم کن
کی میرسی به داد دل بی قرار ما
صاحب عزا به مجلس ما هم سری بزن
رحمی نما بر این جگر داغدار ما
ای کاش گریه واکند این دیده بنگرم
در مجلس عزا تو نشستی کنار من
یا صاحب البکاء سبویی حواله کن
خشکانده است گناه دو ابر بهار ما
سوگند به هر نوای حسن جان فاطمه
باشد گدایی از در تو اعتبار ما
خیمه زدی به چادر خاکی مادرت
تا درس نوکری بدهی بر تبار ما
ای کاش با دعای شما تا خدا رویم
همراه تو زیارت کرب و بلا رویم
حسن جان حسن جان...