از شعله غم می گذرانی مرا
بگذارید بسوزم که بخوانید مرا
منت هیچ کسی را نکشیدن هنر است
کلب میخانه شدم تا بکشانید مرا
دست من را به کلاف موی یوسف بدهید
در پی قافله اش سرندوانید مرا
با کریمان ننشینم دل من میشکند
اینقدر از در این خانه نرانید مرا
حیف شد آبرویم خرج گناهان شده است
کوه عصیان و غرورم بشکانید مرا
هرکجا گریه نباشد خبری نیست که نیست
هرکجا روضه به پاشد بنشانید مرا
جور عشاق کشیدن هنر فاطمه است
جان زهرا به زیارت برسانید مرا
من غبارم شرفم خاک بقیع حسن است
تا بر این فرش نشستم نتکانید مرا
قاسمش بعد عسل فصل گلابش شده بود
گفت زیر سم مرکب بچکانید مرا