بلبل کنج خرابه زنوا تا افتاد
از روی دامن پاکش سر بابا افتاد
قاصدی رفت به دنبال زن غساله
تا بیاید بدهد غسل تن آلاله
زن غساله رسیدو به بدن دست نزد
تا جراحات تنش دید به تن دست نزد
پرسو جو کرد که این دختر معصوم چرا
شده سر تا به قدم زخمی و مصدوم چرا
به چه جرمی تن پروانه شده خاکستر
به بزرگ اسرا گفت که ای نور بصر
چه بلایی به سرش آمده افسرده شده
مثل گلبرگ گل سرخ چه پژمرده شده
گل رخساره ی او از چه برافروخته است
علوی زده چرا موی سرش سوخته است
پدرش نور دل حیدر و احمد باشد
به سخا و کرم و جود زبانزد باشد
چشم وا کرده در آغوش برادر بوده
یا روی دوش اباالفضل دلاور بوده