هستم اگرچه بیقرار بابا
نشسته ام در انتظار بابا
شام من سحر شد
دلم پر شرر شد
عمه بیا پدر رسیده
با سر و رگ های بریده
واویلتا آه و واویلا
پدر به روی نیلی ام نظر کن
دو دیده از بهر سه ساله تر کن
ببین بال و پرم شبیه مادرم
شکسته ام ز تازیانه
دارم به تن بابا نشانه
واویلتا آه و واویلا
سر تو را گرفته ام به دامان
مرا به همرهت ببر پدر جان
کنج ویرانه ام همچو پروانه ام
بر گرده شمع تو شبانه
میسوزم ای ماه یگانه