ای کاش قصه ی مادر اِنقدر داغ نبود
ای کاش قصه ی کوچه ای کاش یاس کبود
کسی مثل حسن نمیدونه
که چرا مادرش پریشونه
که چه دردی کشیده تو کوچه
که چجوری رسیده تا خونه
به کسی قصه ی دردِ
یه عزیز و نمیشه گفت
اگه مادر بشه بیمار
همه چیزو نمیشه گفت
غم دیوار نمیشه گفت
غم مسمار نمیشه گفت
غم سیلی نمیشه گفت
روی نیلی نمیشه گفت
ای کاش لالهی زخمی انقدر خسته نبود
راهِ کوچه به خونه ای کــاش بسته نبود
کی میدونه چه غربتی داره
رد خونی که روی دیواره
چه بلایی میاد سر صورت
اگه افتاده باشه گوشواره
به کسی علت آهِ
دل تنگ و نمیشه گفت
اثر ضربه ی دستی
مثه سنگ و نمیشه گفت
غم دیوار نمیشه گفت
غم مسمار نمیشه گفت
غم سیلی نمیشه گفت
روی نیلی نمیشه گفت
ای کاش قصه نمیرفت سمت کربوبلا
روی نیره نمیرفت رأس خونِ خـــــــدا
کی شنیده تو باغی از لاله
صدای مادری که با ناله
میگه مادر بمیره که جسمت
بی کفن روی خاک گوداله
چیزی از اون تن زیرِ
سم مرکب نمیشه گفت
توی گودال چی آوردن
سر زینب نمیشه گفت
چی اومد سر حنجره تشنه با خنجر
نمیشه گفت
چی اومد سر خیمهیِ آل پیمبــــــــــر
نمیشه گفت
چی اومد سر گوشواره ی دختــــــــر
نمیشه گفت
چی اومد سر چــــــــــــــــــادر
نمیشه گفت
چی اومد سر معجــــــــــــــــر
نمیشه گفت
‹1› تار میبینم سرم سنگینه
عجب دستی داشت خیر نبینه
بیابون بود و منِ سرگردون
با اون نامرده نامسلمون