آقا چه میشود که مهیا کنی مرا
لب تشنه ام تو راهی دریا کنی مرا
بیمار رو به موت تو هستم چه خوب بود
با خاک کربلات مداوا کنی مرا
چه بگویم نگفته هم پیداست
غم این دل مگر یکی و دوتاست
به همم ریخته گیسویی
به همم ریخته مدتها
بیا برگرد بیا این دل را برگردان
مردم اگر بدان که مرا دوریه تو کشت
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
سحر چون پیک غم از در درآید
شرار از سینه آه از دل برآید
جدا زین کاروان آه و ناله
درای کاروانی دیگری آید