سر آمد شام غم هایم مه عیدم کجا بودی
شب آرامش من صبح امیدم کجا بودی
سفر اینقدر طولانی نگفتی دختری داری
نمی دانی چقدر از عمه پرسیدم کجا بودی
مغیلان چیست میدانی فقط این را بگو بابا
ز پایم دانه دانه خار می چیدم کجا بودی
نه لالایی نمی خواهم دگر اما در این مدت
که من از درد یک شب هم نخوابیدم کجا بودی
نمی خواهد بگویی که کجا رفتی نمی خواهم
که از خاکسر گیسویت فهمیدم کجا بودم
به زحمت روی پنجه ایستادم در میان بزم
خودم با چشم خود دیدم خودم دیدم کجا بودی