شنیده بود که این بار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت قسمت نیست
بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق
اگر که حوصله داری اگر که زحمت نیست
و نیست در دل جامانده های کرب و بلا
که هرچه هست یقین دارم از حسادت نیست
میان ما که نرفتیم و رفته ها شاید
تفاوتیست در آغاز و در نهایت نیست
همیشه آنکه نرفته است بیقرارتر است
همیشه آنکه نرفته است بی سعادت نیست
و آنکسی که در این راه اهل دل باشد
مدام اهل گله کردن و شکایت نیست
خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست
مثلا الان تو راه کربلام
مثلا تو نگام کردی
مثلا تو صدام کردی
مثلا تو جدام کردی
مثلا الان نجفم
مثلا دارم امین الله میخونم
مثلا قراره فردا راه بیفتم