خدا نیاره تو شلوغی دختر بمونه زیر پاها
بهت بگم سرم چی اومد بهت بگم رفتم کجاها
تو از گودال برام بگو از شهر شام برات بگو
بهت زدن عصا بگو از سنگ و بام برات بگم
پیرمردا تو رو زدن منو زدن پیرزنا
هیچ دختری گیر نکنه وسط این بد دهنا
خدا نیاره توی غربت یه عده راهتو ببندن
یهودیه اومد جلو تا هولم بده همه بخندن
از مجلس شراب نگم ولله بی حرمتیه
از عمه زینبم بگم این زن چقدر غیرتیه
بچه ها رو کمک میکرد گوش منو گرفته بود
آخه هنوز اون دلقکه از توی جمه نرفته بود