باید ز چشم چوب خورده خون گریه کن
ناموس آل فاطمه بودو کنیزی...
با دست بسته با پای خسته وقتی رسیدم
چوب جفا و تشت طلا و سرت رو دیدم
خواستن بگن آبرومونو بردن
مثل سرها اسیرارو شمردن
اون زینبی که سایشم ندیدن
دیدی توی چه مجلسی آوردن
زن یزید به دادمون رسیده
چادرشو رو سر ما کشیده
طفلی که از دوریه بابا بیقرار است
طفلی که از ظهر عطش چشم انتظار است
زجر لعینو حرمله شمر و سنان ها
چون تو شمار قاتلانش بیشمار است