حسین جان به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم
شبی که میرفتم واست کاسه ی آب گذاشتم
تا حالا ازین خانواده زنی رو نبردن اسارت
الهی میمردم نمیدیدم انقد جسارت واویلا
به آتیش کشیدن حرم رو
یا مظلوم یا مظلوم یا مظلوم
حسین جان...
داره میکشه زینبت رو غم قتلگاهت
بمیرم عطش برده بود عشقم از قصد نگاهت
حسین جان...
میریخت خون جلوی دو چشمان من از سر و روت
دلم رفت مدینه همین که لگد زد به پهلوت
یا مظلوم...
صدا میزدی این سقا خندیدن
تو پا میکشیدی رو خاکا خندیدن