راه گم کرده ام و کوی تو را میجویم
لحظه یآمدن سوی تو را میجویم
این همه درد به دل داری من بی خبرم
با همه بی خبری کوی تو را میجویم
هر کجا مینگرم نور رخت جلوه گر است
در کنار منی و روی تو را میجوبم
هر زمانی که ز دل روی به محراب کنم
در نمازم خم ابروی تو را میجوبم
کاش وقت سحری هم نفست باشم من
محضر صحبت نیکوی تو را میجوبم
همه گویند که اخلاق پیمبر داری
تشنه خوبی ام و خوی تو را میجوبم
همچنان حیدر کرار چو شمشیر کشی
رخصت گفتن هو هوی تو را میجوبم
ظالمین را به زمین میزنی از روی غضب
من هم از روی ادب خوی تو را میجوبم
مادرت منتظر توست بیا آقا جان