یک چشم او اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیمبر است
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی زتشت و گاه، زگودال قتلگاه