گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروعه محشر کبرایه دیگر است
گردون شده سیاهو فضا پر زدودو
تاریکتر ز عرصه ی تاریکه محشر است
گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیده ی زهرای اطهر است
گفتم چه رویی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز روزه عزای پیمبر است
پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربته زهرا و حیدر است
قرآن غریبو فاطمه از آن غریبتر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است
ای دل بیا و گریه ی زینب نظاره کن
مانند پیرهن جگر خویش پاره کن