چنانکه دست گدایی شبانه میلرزد
دلم برای تو بی نشانه می لرزد
هنوز کوچه به کوچه حکایت از مردی است
که دست بسته ی او عاشقانه می لرزد
ای مظلوم عالم
هنوز کوچه به کوچه حکایت از مردی است
که دست بسته ی او عاشقانه می لرزد
چه رفتن است به دیوار و در
که تا امروز به نام تو در و دیوار خانه می لرزد
چه دیده در که پیاپی به سینه می کوبد
چه دیده در که پیاپی به سینه می کوبد
چه کرده شده که با هر زبانه می لرزد
خانم ای بانو