قدت خمیده بود ولی سر فراز بود
زهرا میان آتش و خون برنماز بود
در را شکست آنکه نفهمیده بود
در را شکست آنکه نفهمیده بود
که حتی به روی اون در خانه باز بود
اگر چه سوخته در های خانه دلشان
اگر چه گوشه ی دیوارشان ترک دارد
ولی همیشه دست دعاشان برای خلق بلند
همیشه سفره ی احسانشان نمک دارد
گلی که جنتی از یاس و شاپرک دارد
بابا چه احتیاج به آبادی فدک داد
فدک نشانه ی حقی است
گرم و بغض آلود
بگو زچاه بپرسد هرکس که شک دارد