اگر چه گدایان وفایی ندارند
کریمان گدا را محل می گذارند
به بی آبرویی من رحم کردی
و الا گناهان من بی شمارند
برای ظهور تو کاری نکردم
خوشا دوستان تو که اهل کارند
به جای سخن گفتن از وصل رویت
چرا دوستانم به غیرت دچارند
بیا و ببین چهره ی شهر غمگین
و آیینه ها محو گرد و غبارند
چه قدر آرزومند دیدار مردند
همه زیر خاکند و در انتظارند
چقدر آرزو مند دیدار مردند
و آیینه ها همه زیر خاکند و در انتظارند
به خوابم بیا لااقل دل خوشم کن