از سر جاده راه افتاده پای پیاده
یه دهاتی با همون لباس ساده
از سر جاده راه افتاده پای پیاده
یه دهاتی با همون لباس ساده
داره میاد برسه پنجره فولاد
بشینه روبرو گنبد، گوشه صحن گوهرشاد
یکی از شماله از کنار شالیا
یکی از جنوبه از همون حوالیا
همه اومدند دست خالیا
هنوزم یه عده توی راهند
مثل هرشب دلم برات کفتره سلطان
تو این شلوغی ما رو یادت نره سلطان
السلطان اباالحسن