دلگیر دل خسته پریشان راه رفتم
نوری نمی دیدم به سمت ماه رفتم
هم درد تنهایی ما بی او کی می شد
قم به حضورش شهر کیمت رو چی می شد
بر آب سارا گر بریزد دخت موسی
یک وارث سیل بی امان می برد ما را
عکس حرم را روی سینه قاب کردم
قلب خودم را دور آن بی تاب کردم
آیین این آیینه ها مهمان پذیریست
دیری است آه هم مهمان او است
دیری است بر جذبه های گنبدش دلداده خورشید
هر کس نخستین زائرش هم زاد خورشید
با لطف او هر شائری ماجور باشد
در وصف او هر بیت بیت النور باشد
بانو برایت شعر آوردم بخوان