دست دست حق چو بر بازو رسید
آنقدر خم شد که تا زانو رسید
دست دست حق چو بر بازو رسید
آنقدر خم شد که تا زانو رسید
دست و بازو گفت وگو ها داشتند
دست و بازو گفت وگو ها داشتند
بهر هم باز آرزو ها داشتند
دست از بازوی بشکسته خجل
دست از بازوی بشکسته خجل
بازو از دستی که شوک بسته خجل
ولی باید این دم آخری وداع حرفی بزنه علی رو آروم کنه
گفت بازو من که رفتم خون فشانی
تو یدالله فوق ایدیهم بمان
همه ی این درد هارو کشیدم تو سالم باشی
تو روی پاها به ایستی