محملت با وقار می آمد
سبز تر از بهار می آمد
به عجب خوش خراب می آمد
با شکوه تمام می آمد
محملت بود و خیل استقبال
کم محلی نشد زبانم لال
در قم گرم سربلند شدی
از دعای تو بهرمند شدی
در قم گرم احترام گذاشت
هرچه گل داشت روی بام گذاشت
قم نگاهش لبالب از شرم است
شام ویران که نیست خون گرم است
پاکی و حجب باور چشم است
قدم میهمان سر چشم
یازهرا خانوم جان چادرت زره ای غبار ندید
آفتابی به نی سوار ندید
با مهار به قرب رسیدی چاک