چه باید گفت از دوران دوری
چه باید کرد باتغیان دوری
کسی آیا خبر از یار دارد
در این دوران بی پایان دوری
منی که تشنه ی جام وصالم
نمی سازد به جانم نان دوری
هلا ای روزگار مست خوش باش
که هستم همچنان مهمان دوری
یکی دست دل مارا بگیرد
برون آرد از این زندان دوری
نمی آمد به ما پرواز کردن
نمی آید به سر دوران دوری
دل نالایقانت را چه کردی شهادت
شهادت عاشقانت را چه کردی
یکی از شوق تو بی دست و بی سر
یکی در دوری ات تا روز آخر
هزاران آه دنبال وصالت
نشد آیینه ات اما مکدر