به یک جمله بر قلب این دلداده تسکینی
به یک جمله بر قلب این دلداده تسکینی
به لبخندی خلاسم کن از این هجران و غمگینی
تمام عمر با فکر و خیالت رفت
تاشاید دمی هم صحبتت باشم
عجب رویای شیرینی
کنار من نشستن کثر شانت بوده
اما گاه نمی افتند راه کریمان سوی مسکینی
جوانی رفت و گفت و وقت پیری محضرت باشم
ولی کن زنده می مانم نمی دادنم چه تصمیمی
همه نوکر شدیم و روضه بر پا کردیم
به این امید شاید ماین روضه بنشینی
شنیدن کی بود مانند دیدن