تو که نقاب میبندی دو صد حکایت دارد
تو که نقاب میبندی دو صد حکایت دارد
فقط همان چشمانت نماز وحشت دارد
دشمن جلو آمد و نگاهش کردی
یک پلک زدی خلع صلاحش کردی
او که یل شامی عرب بود چه شد
این گونه حقیر و رو سیاهش کردی
یا ابالفضل علی ، شمشیر نگات رعنا
خوندی تو رجز با اعداء عمر تو سر سعدا کم کردی
سرداری و خوش منصب همچون قمری در شب
دور حرم زینب می گردی
ای قمر بنی هاشم ابوفاضل
ای قمر بنی هاشم ابوفاضل
ای قمر بنی هاشم ابوفاضل
ای قمر بنی هاشم ابوفاضل