ای وای بر اسیری که از یاد رفته باشد
ای وای بر اسیری که از یاد رفته باشد
دنبال او شب تار سیار رفته باشد
نامحرمی که دیشب با خود سر تو را داشت
وقتی به گوش من زد انگشتر تو را باز
فهمیدم در این شهر معنای سیری ام را
از ضرب دست خوردم دندان شیری ام را
ممد از عمه گرفتم که مرا راه برد
ممد از عمه گرفته ام که مرا راه برد
دوقدم رفت ولی دست به دیوار گرفت
ای هم سفر من خون شد جگر من
باور نکنم تو باشی پدر من
زخمی شده سیمایت
خونی شده لب هایت
ای تاج سر من ای هم سفر من
ای تاج سر من ای هم سفر من