هر آنچه غیر غمت را کنار باید زد
شبانه روز دم از زلف یار باید زد
هر آنچه غیر غمت را کنار باید زد
شبانه روز دم از زلف یار باید زد
هر آنچه هست به راه تو خرج باید کرد
تمام نیروی خود را به کار زد
تنی که خلق نشد راه به گور باید برد
سری که به خلق نشد به دار باید زد
برای آنکه به ما قبزه ای نشان دهی
در سرای تو را چند بار باید زد
شب ولادت عمه جانته
بنا نبود که عاشق کنی محل ندهی
بنا نبود که عاشق کنی محل ندهی