شیر بنی هاشم سوی جمل عازم
می گه خدا از عرش جانم ابل قاسم
ختم جوان مردی تو اوج خون سری
تو معرکه جای علی رو پر کردی
ختم جوان مردی تو اوج خون سری
تو معرکه جای علی رو پر کردی
حسن تو میدون می زنه سر ها رو
فرار می کنه دل ها رو
حتی پای شتر می لرزه از ترس
نگم دیگه حال شتر سوار را سوار را سوار را
دلیر حسن ای بی نظیر حسن نعم امیر حسن ای جان