نشستم کنارت با دلشوره هام
باهمدیگه از هر دری حرف زدیم
بغل کردمت این شب آخری
بازم مادری دختری حرف زدیم
تا پلکت میفته دلم میشکنه
روی آرزوهام تو خط میکشی
چرا چند شبه تا میام پیش تو
همش حرف مرگ و وسط می کشی
بسه ناله هاتو نریز تو خودت
تو از وضع زخمای کاریت بگو
بجا صحبت از صبح بی مادری
برام از شب خواستگاریت بگو
تا از خاطرات عروسیت میکی
منو محو غم پروریت میکنی
میگی نیستی پیشم ولی فضه هست
همش یاد بی مادریت میکنی
حالا که سرم روی پاته بگو
چى شد تو دلت مهر بابا نشست
برام قصه هدیه هاشو بگو
همون هدیه ای که تو کوچه شکست
برام از لباس عروست بگو
بجا اینکه حرف کفن رو بگی
میخوام امشبم باز برام قصه ی
همون تک یل بت شکن رو بگی
همون بت شکن که شکست خیبرو
همون پهلوون که به عرش پل زده
حالا زانوهاشو بغل کرده و
با حسرت به تابوت تو زل زده
نفسهات یک در میون بند میاد
تو بستر تا پهلو به پهلو میشی
برا اینکه بابارو دلخوش کنی
دوباره داری دست به جارو میشی
با دست شکستت به زحمت نیفت
غم دست خستت تو دل خونه کرد
فدای سفیدی موهات بشم
بجات فضه موی منو شونه کرد
بمیرم شبا وقت دلتنگیات
لباسای محسن رو بو میکنی
تو می بوسی روی حسین و منو
سفارش به زیر گلو میکنی
کفن ها رو دادی به زینب ولی
داری دخترت رو کفن میکنی
حسینم بدون کفن مونده و
من و خوش به این پیرهن میکنی
همش زیر لب گفتی از تشنگی
همش رفتی از حال و گفتی حسین
بمیرم برات این شب آخری
همش گفتی گودال و گفتی حسین