آتشم آتشی از سمت سحر
شعله ام شعله ای از شمس و قمر
هو هویم هو هوی یک تیغ دوسر
نعره ام نعره ای از عمق جگر
ها علی بشرن کیف بشر
که بشر می شود این گون مگر
مثل یه قایق طوفان زده ام
مثل یک شیشه باران زده ام
مثل یک دست به دامان زده ام
که خوشیم فال به دیوان زده ام
آمده جان علی جان نجف
آمده جان علی جان نجف
حضرت زینب سلطان نجف