رفت عمر از دست و دستت را نشد آخر بگیرم
آمدم تا باز درس عشق را از سر بگیرم
چون نمیدانم کجایی باز می آیم به روضه
تا سراغت را ز اشک و بیرق و منبر بگیرم
خاک پایت را بده تا بر روی چشمانم گذارم
یا غبارم کن تا گیسوی تو را در بر بگیرم
انتقام اشک هایی را که برایم ریختی
باید از خود این بد نامرد عصیان گر بگیرم
گر بسوزانی حق با توست
چون از خاطرم رفت هر چه میخواهم بگیرم
باید از این در بگیرم
بال من زخمیست پابند زمینم مرهمی کن
تا که من هم چون شهیدان در هوایت پر بگیرم