یه حس غریبی همیشه منو می ترسونه
صدای در خونه هر روز تو رو می لرزونه
.
بمیرم برات که نفس هات پر از خونه زهرا
تموم مدینه میگن که نمی مونه زهرا
.
تو روزا پر از دردی و کل شب گریه و زاری
خود من با چشمام دیدم که تو آتیش گرفتاری
.
تو وقتی میای پشت در هر دفعه واسه استقبال
می فهمم هنوزم مث اون قدیما دوسم داری
.
روزای خوشی پاییزه
اشکام پشت هم می ریزه
.
خیلی لاغر و و بی جونی
کاش می شد بگی می مونی