خدا با سر رسوندت توو خرابه
همه میگفتن این دختر یتیمه
واست اسباب زحمت بودم انگار
آخه حال سرت خیلی وخیمه
سرت رو با طبق واسم آوردن
سرت با احترام اومد کنارم
کجان اون دخترای شام حالا
ببینن که بابام اومد کنارم
یه وقت فکر نکنید لکنت گرفتم
من از ذوقم همه حرفام یادم رفت
نمیشد که روی پاهام بایستم
تو رو دیدم اصن دردام یادم رفت