از نخست زندگی هرگز نمیشد باورم
که شود این خانه روزی قتلگاه همسرم
روز تنهایی که حتی یک نفر یارم نبود
دیدم اینجا پشت در افتاده تنها یاورم
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه ی آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل ...
ای وای ای وای من
زهرای من زهرای من